Friday, August 24, 2007

گفتی امروز صبح او را می کشی
مکش. هنوز مرا خیره می کند
برجستگی آن سر تیره رنگ بی همتا
خرامان در میان علف های بلند بر تپه ی درخت نارون
قرقاول داشتن، یا اینکه اصلا کسی سراغ ما بیاید
خودش چیزی ست
من عارف مسلک نیستم
و فکر نمی کنم قرقاول روح داشته باشد
مساله همین جسم اوست
و همین به او حق می دهد، شکوهی شاهانه می دهد
سیلویا پلات
ترجمه ضیاء موحد
فصلنامه ارغنون

No comments:

منی که می بینی